به گزارش مجله خبری نگار به نقل از خراسان، زن جوان با بیان این که دختر ۱۳ ساله ام پس از شکست عشقی در فضای مجازی به مصرف شیشه روی آورده است، درباره قصه تاسف بار زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: از روزی که به این دنیای هزار چهره آمده ام به مواد مخدر اعتیاد داشتم چرا که پدر و مادرم معتاد بودند و من هم پای بساط مواد مخدر رشد کردم.
پدرم راننده خودروهای سنگین بود و به توصیه دوستانش برای آن که هنگام رانندگی در مسافتهای طولانی به خواب نرود مصرف مواد مخدر را آغاز کرده بود و از سوی دیگر نیز مواد مخدر را با کامیون به شهرهای دیگر انتقال میداد و مادرم نیز که زنی معتاد بود با پدرم همکاری داشت. چند ماه بیشتر از تولد من نمیگذشت که پدر و مادرم هنگام حمل محموله سنگین مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شدند در این میان مادرم که نقش زیادی در قاچاق مواد مخدر نداشت مدتی بعد در حالی از زندان آزاد شد که تصمیم گرفته بود دیگر به سمت مواد مخدر نرود، ولی پدرم به حبس ابد محکوم شد و در زندان باقی ماند. با وجود این مادرم خیلی زود مهمترین تصمیم زندگی اش را فراموش کرد و برای تامین هزینههای زندگی به خرده فروشی مواد مخدر روی آورد و دوباره معتاد شد. من هم که ۹ سال بیشتر نداشتم درس و مدرسه را رها کردم و به پیشنهاد مادرم شاگرد خیاطی شدم تا این حرفه را بیاموزم و کمک خرج مادرم بشوم.
خلاصه ۱۳ ساله بودم که با پسر یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم «شاهرخ» که ۱۵ سال از من بزرگتر بود در یک کارخانه تولید تنقلات کار میکرد. نامزدم جوانی مهربان و موقر بود و خانواده خوبی نیز داشت هنوز یک سال از زندگی مشترکمان نگذشته بود که دخترم «نیوشا» به دنیا آمد و همسرم در بیمارستان متوجه اعتیاد من شد با این آبروریزی چارهای جز بیان حقیقت را نداشتم چرا که در این مدت نیز برای استعمال مواد مخدر به ترفندهای گوناگونی متوسل میشدم. در این شرایط خانواده همسرم برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر مرا از بیمارستان به مرکز ترک اعتیاد انتقال دادند و شرط گذاشتند که اگر دوست دارم دخترم را ببینم باید اعتیادم را ترک کنم و پاک به خانه بازگردم من هم به خاطر دخترم مواد مخدر را کنار گذاشتم و به زندگی مشترکم ادامه دادم، اما طولی نکشید که یک حادثه دیگر زندگی ام را درهم کوبید.
یک روز که شاهرخ در کارخانه مشغول کار بود ناگهان دستش لای دستگاه برش قرار گرفت و از مچ قطع شد همکارانش او را به بیمارستان بردند، اما فایدهای نداشت و پزشکان نتوانستند دست اورا پیوند کنند. همسرم به همین خاطر از داروهای مرفین دار استفاده میکرد تا دردهایش کاهش یابد. در همین روزها او با پیشنهاد دوستان و اطرافیانش به مواد مخدر روی آورد و من هم که منتظر چنین فرصتی بودم دوباره معتاد شدم و به ناچار به جای همسرم در همان کارخانه به سر کار رفتم، ولی یک روز وقتی از کارخانه به منزل بازگشتم پیکر همسرم را دیدم که بی جان کف اتاق افتاده بود، پزشکان علت مرگ او را مصرف زیاد مواد مخدر تشخیص دادند که به قول معروف سنکوپ کرده بود. همسرم از این دنیا رفت و مرا با کلی بدهی به این و آن تنها گذاشت.
خانواده همسرم قصد داشتند به طور قانونی دخترم را از من بگیرند، ولی من شبانه از خانه فرار کردم و در خانههای دوست و آشنا سرگردان بودم به ناچار و به صورت پنهانی به خانه مادرم رفتم تا با دختری ۷ ساله در کوچه و خیابان رها نشوم با آن که خواهرم معتاد بود و برادر و مادرم نیز مواد میفروختند، ولی من روزها به کارخانه میرفتم و شبها خیاطی میکردم تا بتوانم زندگی مستقلی تشکیل بدهم. وقتی پول خرید یک خانه را تهیه کردم همه آن مبلغ را به برادر شوهرم دادم تا خانهای برایم خریداری کند، اما چند روز گذشت و خبری از برادرشوهرم نشد. خانواده اش نیز با نگرانی در جست وجوی او بودند تا این که از پلیس آگاهی تماس گرفتند و مشخص شد برادر شوهرم کنار جاده به قتل رسیده و لوازم داخل خودرواش نیز به سرقت رفته است. این گونه بود که پولهای من هم به باد رفت و من از شدت افسردگی ودر یک تصمیم احمقانه به فکر خودکشی افتادم، ولی دخترم مرا به بیمارستان رساند و زنده ماندم.
زندگی پر فراز و نشیب من ادامه داشت تا این که با شیوع کرونا مجبور شدم برای کلاسهای آنلاین دخترم گوشی تلفن هوشمند بخرم تا ادامه تحصیل بدهد، ولی آرام آرام به رفتارهای نیوشا مشکوک شدم و با بررسی پیامک هایش فهمیدم که با پسری در فضای مجازی ارتباط دارد و مخفیانه به دیدارش میرود. یک روز پنهانی دخترم را تعقیب کردم و با شناسایی محل سکونت «کامران» به تحقیق درباره او و خانواده اش پرداختم. آن جا بود که متوجه شدم کامران جوانی معتاد و چاقوکش است که از مردم زورگیری میکند. بعد از این ماجرا هرچه تلاش کردم دخترم را از این ارتباط بازدارم موفق نشدم به ناچار اصرار کردم کامران به خواستگاری اش بیاید، اما او وقتی موضوع خواستگاری را جدی دید نیوشا را برای همیشه رها کرد و دیگر تماسی نگرفت در شرایطی که دخترم دچار شکست عاطفی شده بود تازه فهمیدم در کنار برادرم به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) روی آورده است و ...
گزارش حاکی است با راهنمایی و دستورات سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) دختر ۱۳ ساله تحت درمان قرار گرفت و تلاش مشاوران کلانتری برای رهایی این خانواده از آسیبهای اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی